سوم دبستان ک بودم روزاول مدرسه میدونستم خانوم معلمی که قراره واردکلاس بشه ازهمه برام اشناتره:)
وقتی واردکلاس شدهمه بلندشدیم وبرپاگفتیم..من نمیتونستم خندم جمع کنم وهمش سرخ وسفیدمیشدم...
بعدازمعرفی خودش وپرسیدن تک تک اسمای بچه ها نوبت من شد:)
نگام میکردولبخندمیزدبه این دخترریزه میزه ک لپاش گل انداخته بود..
تاچن روزاول وقتی بلندمیشدم اجازه بگیرم ناخداگاه میگفتم مامان:))بعدیدفع تند تندمیگفتم ببخشیدخانوم ببخشید...میشه بریم بیرون؟!
بچه هاام ک همیشه میخندیدن...
تاچن روزی سوژه ی خنده ی بچه هابودم:)
یادم نمیره کلاس چهارمی ک ریاضی19/5شدم ونیم نمره بهم ندادتامعدلم بیست بشه:(
مامان گلم توبهترین معلم زندگیمی:)
روزت مبارک بهترینم^_^